لهو و لعبی راه انداختیم که نگو

خاطراتم... حرفای خوب و بد دلم.....!

 هم اکنون صدای من رو از بین کتاب های درسی میشنوید 

( مرض دارم دروغ میگم. روی مبل پهن شدم و از درس هم خبری نیست که نیست  )

امروز خونه مجردی داشتیم و به همراه دوستان بـساط لهو و لعب راه انداخته بودیم 

ینی ایــــنــــــــقـــــــــدر شلوغ کردیم و سر و صدا و خونه رو بهم ریختیم و ..... که حد نداشت 

بعد هم در عرض نیم ساعت تمام اثار جرم رو پاک کردیم و مظلومانه رفتیم دنبال کارمون ( ایکون چند تا گرگ در لباس بره )

ولی بعد که اهل بیت برگشتن آی دهـــنــــــم ســــرویــــــــس شـــــــــــــــــــــد آیییییی دهــــــنــــــــــــــــم ســـــــــرویـــــــس شــــــــــــــــــــد 

.......

ظهر درگیر تمرین با سلاح بودم که یهو با بالاترین سرعت ممکن از دستم ول شد و پرت شد توی دیوار دقیقا کنار اینه 

ینی مرگ رو با چشمای خودم دیدم 

دوباره برش داشتم و مشغول شدم که این دفعه نانچیکو صاف خورد تو دهنم 

حالمم کاملا خوبه 

 

 

 

+ خر درون نوشت : نگرانشم......

+ خود پسند نوشت : پایین موهام سیخ سیخی شده خیلی باحاله 

+ کرم نوشت : میدونی یه کله خری مثل من الان دقیقا سرش واسه یه دردسر درد میکنه........ میخوای بیای؟ هــــــــــه خو بیــــــــا

+ بعدا نوشت : عاغا چند روزه هر کاری میکنیم میگن خدا خیرت بده ایشالا عروس شی 

روزی ده بار اینو میگن هاااااااااا... خدایا خودت به خیر بگذرون 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ تاریخ ساعت نویسنده یه دُخـے اِسفَندے |